فصل سیاه

متن مرتبط با «تصادف بی ام و» در سایت فصل سیاه نوشته شده است

ان روی سکه

  • تو حالت عادی ونرمال که همه مودبن ودم از انسانیت میزنن.....! وقت عصبانیته که ادم چهره ی واقعیشو نشون میده..., ...ادامه مطلب

  • دوباره پاییز

  • پاییز شروع شد... ومن درگیر یک ماجرا شدم.... نمیدونم چی بگم...., ...ادامه مطلب

  • خرمالو....

  • فصل خرمالوست..... مانند طعم شیرینش.... تداعی میکند برایم خاطره ی شیرینی را..., ...ادامه مطلب

  • خلوت

  • هرچی دوروبرم شلوغ ترمیشه تنها تر میشم...    غروب جمعه همیشه حالمو عوض میکنه... کمی دریا میخواهم...., ...ادامه مطلب

  • امسال...

  • وقتی سال جدید با جنگ خونوادگی و جدایی شروع بشه... خداآخروعاقبتمونو بخیر کنه..., ...ادامه مطلب

  • دوسالگی...

  • دوسالگی...یک سال دیگه هم تموم شد...همه چی چقدر زود گذشت...امسال هم سال خوبی نبود البته به جز یک مورد خبر خوش باقیش تعریفی نداشت....پیشاپیش سال جدید مبارک... سه شنبه پانزدهم اسفند ۱۳۹۶.11:6.سیاهه . فصل سیاه | Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تکراروتکرار..

  • تکراروتکرار..همه چیز تکرار میشه...تا حالا دقت کردین همه چیز تکرار میشه؟؟؟مثلا نوزاد وقتی تازه به دنیا میاد هیچ قدرتی از خودش نداره دیگران ازش مراقبت میکنن...وقتی هم که پیر میشه بازم هیچ قدرتی نداره ودیگران ازش مراقبت میکنن...وقتی بچه ای نمیتونی راه بری باید از یه چیزی کمک بگیری ...وقتی هم که پیر میشی بازم نمیتونی راه بری باید عصا داشته باشی...وقتی بچه ای دل نازکیو زود رنج...وقتی هم که پیر میشی همینجوری وقتی بچه ای درست نمیتونی حرف بزنی ...وقتی هم که پیر میشی دقیقا همیینطوره...وقتی بچه ای پوشکت میکنن وقتی هم که پیری بازم پوشکت میکنن...همه ی ما ادما همینجوریم ...از صفر شروع میکنیم و به صفر میرسیم...اما اون وسطاش چیکار کردیم و فقط خدا میدونه...مواظب کارامون باشیم...چون بازم قراره برسیم به همون صفر... شنبه بیست و یکم بهمن ۱۳۹۶.23:40.سیاهه . فصل سیاه | Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ده روزی که از عمرم حساب نشد...

  • ده روزی که از عمرم حساب نشد... همه چی فرق داشت...حساب وکتاب نبود...دودوتاچهارتا نبود...انگار زمان از حرکت ایستاده بود...هیچ چیزی برای توضیح دادنش نبود...جایی که با همه جا فرق داشت...اونجا فقط یه چیزو میتونستی ببینی....عشق....فقط همین سه کلمه...ده روزی که از عمرمن حساب نشد... شنبه بیستم آبان ۱۳۹۶.23:16.سیاهه . فصل سیاه | , ...ادامه مطلب

  • سوار برباد...

  • سوار برباد... پاییز زرد...سرخ...نارنجی...پاییزمن...پاییزدوست داشتنی من...یک فصل باز کردن برای تو کافی نیست...تورامن یک عمر میخواهم...پاییزمن...درچشمانت غربتی احساس میکنم که درنهایت عمیق بودنش... ودرنهایت قوامش...گاهی نمازم را شکسته میخوانم...پاییز من...تورا به برگهای خشکت اما زیبا میشناسند...اما من تورا با غربتی که درنم باران لابلای پیچش باد وسکوت عظیمت میشناسم...پاییزمن...مراباخود ببر به آن سوی مرزهایت به سوی همان پنجره های که رو به تجلی باز است...گویند که قایقی بساز...اما ساختنش به دریا زدنش دل میخواهد...پاییز من...انقدر بی صدا می آیی که وقتی میروی هواسم پرت است سرم گرم است...وقتی میفهمم که همه جا دیگر سفید شده و من میمانمو انتظار...انتظار یک لحظه تنهایی... چهارشنبه هشتم آذر ۱۳۹۶.17:7.سیاهه . فصل سیاه | , ...ادامه مطلب

  • قولی که از یاد رفت

  • خواستم نخواست.... خواندم.نزد..... خواستم بماند یادگاری... قولی که از یاد رفت...  , ...ادامه مطلب

  • امشب

  • وقتی همه چی زیباتر شد.... وقتی همه خوشحال بودن.... وقتی همه تبریک گفتن خصوصاتو..... وقتی سفید پوشیدومن مشکی..., ...ادامه مطلب

  • سلام پاییز

  • سلام پاییزدوباره پاییز...دوباره زرد سرخ نارنجی...هنوز نیومده حالو هوای پاییز گرفته تمام بدنمو...دوباره بارش باران و برگو بارش غم انگیز انگیزها...چقدر باید برای درختا سخت باشه که تمام برگای تنشون که با تمام وجود برای سبز نگه داشتنشون تلاش کرده رو از دست بده...چقدر سخته وقتی همه چیزتو از دست بدی...چقدر سخته یهواحساس تنهایی کنیچقدر سخته یهویی دلگیر بشی مث حس الان من که دارم اینجارو سیاه میکنم...,پاییز ...ادامه مطلب

  • دوباره جنون...

  • ای اهل حرم میروعلمدار نیامد... سقای حسین سیدوسالار نیامد...,دوباره ...ادامه مطلب

  • نوستالژی

  • نوستالژییه کوچه به یادموندنی....که تهش میرسید به یه باغ سرسبز....اماقبلش یه دربود یه درچوبی قدیمیکه وقتی با اون آویزش به در میکوبیدی انگار صدای زندگی بود که داشت گوشهاتو نوازش میکرد...وزیباترازاون وقتی که دراین خونه باز میشد.... اولش یه دهلیز تاریک وخنک بود که همیشه بوی کاه وگل میداد عطری که من عاشقش بودم...اونقدر تاریک بود که من از ترس چشامو میبستمو میدویدم تا ازش بگذرم....وقتی وارد حیا,نوستالژی ...ادامه مطلب

  • این روزا

  • این روزا بعضی وقتا اونقدر خسته ای که از همه چی خسته ای....تحمل همه چی برات سخت میشه با اینکه میدونی هیچی نیست وهمه چی سر جاشه ولی انگار خودت سر جات نیستی یه حس مبهم و کمی یأس...انگار همه ی دنیا قلاب شده به قلبت مث یه وزنه سنگینی میکنه... اونقدر سنگینه که بتونه از گوشه ی چشمت یه قطره اشک بگیره...فقط زمان میتونه این حالو ازت جدا کنه... پنجشنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۳۹۶.18:12.سیاهه . فصل سیاه | ,این,روزا ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها