با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکیت...ازتنهایی معصومانه ی دستهایت...
آیا میدانی که در هجوم دردهاو غمهایت و درگیرودار ملال آور دوران زندگیت حقیقت ذلالی دریاچه ی نقره ای نهفته بود؟...
آنه....
اکنون آمده ام تا دستهایت را به پنجه ی طلایی خورشید دوستی بسپاری و درآبی بی کران مهربانی ها به پروازدراوری
واینک آنه شکفتنو سبز شدن در انتظار توست...درانتظار توست
جمعه بیست و ششم آبان ۱۳۹۶.11:54.سیاهه . فصل سیاه |
فصل سیاه...برچسب : نویسنده : eskandari710o بازدید : 42