فصل سیاه

متن مرتبط با «شبا» در سایت فصل سیاه نوشته شده است

یکی از همین شبا

  • اونقدر پیر بود که یه عصاکفایت نمیکرد...توهر دستش یه عصابود...باید سوارش میکردم.....سلام حاج آقا....خواهش میکنم بفرمایید....تا مطهری...دوتومن بیشتر نمیدم...خندیدم ....خندید....شما روچش ما جاداری حاج آقا....بالبخند نشست...سرصحبت باز کردم....حاج آقا از شما دیگه گذشته کار کنیددیگه وقتشه مغازه روبدید دست بچه هاتون....اخماش رفت توهم...شروع کرد به شکوه کردن از این دنیا داشت یه دنیا تجربه رو بالا میاوردبا اینکه کلی از بچه هاش بد میگفت بازم لابلای حرفهاش میشد فهمید که چقدر براشون قصه میخورههمه چیزشو از دست داده بود حتی خونشو.....خونت کجاست پسرم؟فلان خیابون....اونطرفا قیمت اجارش چقدره؟نمیدونم باید سوال,یکی,همین,شبا ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها