فصل سیاه

متن مرتبط با «تشویش» در سایت فصل سیاه نوشته شده است

تشویش

  • یه ساعته به کیبورد خیره شدم سخته برام نوشتن این پست... حس بد افتضاح بودن... بارها اراده کردم که به خودم تکونی بدم خودمو تغییر بدم اما ....نکردم.برای داغ شدن شمع کافی نبود نیاز به یک شعله بزرگ بود البت شاید من اینطور فک میکنم... اقام همیشه میگفت برای شناخت خدا باید اول خودتو بشناسی....هه...اما داستان من اینطور نبود....زندگی من مث یه جاده ی پر پیچ خم بود که تو پیچ اول زدم تو خاکی...خامی...خالی..هرچی که میخوای اسمشو بذار.... ای بابا ما تو شناخت خودمون موندیم چه برسه به خدا..آی خدا جون میشنوی چی میگم؟! توکه همیشه ساکتی فقط عمل میکنی ومنم که همیشه وا میدم قلب سیاه که بماند شدیم رو سیاه.نمیدونم دیگ,تشویش ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها