فصل سیاه

متن مرتبط با «این روزهای من در کانادا» در سایت فصل سیاه نوشته شده است

این روزا

  • این روزا بعضی وقتا اونقدر خسته ای که از همه چی خسته ای....تحمل همه چی برات سخت میشه با اینکه میدونی هیچی نیست وهمه چی سر جاشه ولی انگار خودت سر جات نیستی یه حس مبهم و کمی یأس...انگار همه ی دنیا قلاب شده به قلبت مث یه وزنه سنگینی میکنه... اونقدر سنگینه که بتونه از گوشه ی چشمت یه قطره اشک بگیره...فقط زمان میتونه این حالو ازت جدا کنه... پنجشنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۳۹۶.18:12.سیاهه . فصل سیاه | ,این,روزا ...ادامه مطلب

  • اینجا ایرانه

  • اینجا ایرانه عمق فاجعه رو وقتی فهمیدم که برای سیر کردن خودش میخواست منو سیر کنه.....تف به این زندگی... شنبه سی ام اردیبهشت ۱۳۹۶.0:19.سیاهه . فصل سیاه | ,اینجا,ایرانه ...ادامه مطلب

  • رودربایستی

  • رودربایستی بعضی حرفارو به همه کس وهمه جا نمیشه زد چون میترسی از دست بدیشون....بعضی حرفارو به همه کس وهمه جا نمیشه زد چون میدونی که لایق شنیدنش نیستن ....میمونه کنج دلت انبار میشه بین یه همه نگفته های دیگه که فقط برات یه خاطره ساخته....کاش بشه رکو پوس کنده همه نگفته ها رو گفت....چند روزی میخوام نباشم....دور از همه چی....میخوام برم پیش درخت البالو ...میخوام باغمو شخم بزنم....شاید تونستم تو این تنهایی باغ دلم رو هم شخم بزنم سه شنبه دوم خرداد ۱۳۹۶.23:42.سیاهه . فصل سیاه | ,رودربایستی ...ادامه مطلب

  • قرار دل من

  • ای قرار دل من ازتوچه پنهانآسوده نیم ازحجرتوای جان جانان بیانوربپاش بردرودیوارازنورتوآیدبه صفااین دل بیمار شاعر:قلب سیاه شنبه بیست و چهارم تیر ۱۳۹۶.12:7.سیاهه . فصل سیاه | ,قرار ...ادامه مطلب

  • این روزهای من...

  • امشب چه مفرط در میان افکارم سرک میکشی!نمی خواهی پاپس بکشی؟دیگر رمقی نمانده...من آرامش را طلب کارم...اما چه سود ...کو بدهکاری؟...فصل بد خاکستری تسلیمو بی صدا گذشت...چه قلب بی سخاوتی حریم من بود...,این روزهای من,این روزهای من در کانادا,اين روزهاي من,این روزهای من داریوش,دنیای این روزهای من,ماجراهای این روزهای من,دنیای این روزهای من داریوش,دنياي اين روزهاي من,ماجراهاي اين روزهاي من,رمان این روزهای من ...ادامه مطلب

  • نگاهت را بده به من

  • سالیانیست که میگذرد...درد من درد نیست...نعمت است...اگر از زاویه دید من نگاه کنی...همه چیز نعمت است...نمیدانم سر کار در چیست...اما من این درد هارا درد نمیدانم...شاید خصلتی شده...شاید درکم بالا رفته...هرچی که هست...همین است...نه یک حرف کم تر نه یک حرف بیشتر...نگاهم را به تو میسپارم.از نگاه من ببین...فقط یک نگاه, ...ادامه مطلب

  • درد های یهویی....

  • اصلا دوست ندارم کارهای خودمو کس دیگه ای انجام بده...یه حس بدی بهم دست میده...احساس ضعیف بودن...خصوصا اونم تو این زمانی که یه عالمه کار ریخته سرم ومخصوصا این روزا که خونمو عوض کردم...اه..., ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها